وقتی که داشتم یکی از درسهای متمم که در باره تعریف رضایت شغلی بود می خواندم اتفاقی که برای خودم در هفته گذشته افتاده بود برایم زنده شد .
وقتی که داشتم یکی از درسهای متمم که در باره تعریف رضایت شغلی بود می خواندم اتفاقی که برای خودم در هفته گذشته افتاده بود برایم زنده شد .
به نظرم به غیر از اینکه ماجرای رضایت شغلی و عملکرد کارکنان، تا حدی به ماجرای مرغ و تخم مرغ تبدیل شده ، در سازمانهای بزرگ دولتی حضور فراوان مدیران تصادفی باعث شده تلاش برای ارتقای رضایت شغلی نتیجه معکوس داشته و به جای افزایش کمی و کیفی عملکرد کارکنان،موارد حاشیه ای بسیار تعیین کننده باشد.
در چند روز گذشته در مصاحبه درون سازمانی ارتقای گروه شغلی (سطح کارشناسی ارشدسازمانی)شرکت کردم . جالب است که از چهار نفر مصاحبه کننده مقابل ( که ۲نفر از آنها ازمدیران تصادفی سازمان بودند) هیچکدام برای این سئوال پاسخی نداشتند که چرا بالاترین گروه شغلی سازمانی در اختیار افرادی است که کمترین خروجی و اثربخشی را در سازمان دارند و البته کارمندهای بسیار حرف گوش کنی هم هستند !؟
بودن یا نبودن رضایت شغلی در سازمانهای بزرگ ضروری است ؟ چرا؟
این نوشته رو نوشتم که بیشتر به این موضوع فکر کنم .